لحظه های بیتابی

چقـدر دلـم می خواست که یکنفری پیدا میشد و دوستـم می‌داشت !! 

چقـدر دوسس داشتم حس خواستـه‌شدنـو تجربـه میکردم!!

هنـوز هنـوزه دلـم یک رفیـق ، یک دوست می خواد ؛ خیلی.. !!

نظرات 2 + ارسال نظر
......... جمعه 13 تیر 1393 ساعت 11:39 ب.ظ http://ruoz.blogsky

این را میدانم که کسیکه تمایلی خواستن محبت را بر چشمان غریب و آشنا بر روی وبی خاموش فریاد میکشد یا دیوانه ایست تشنه محبت و یا عاقلانه پا برین میدان نهاده.
این حرفا مقدمه این هشدار دوستانه اس که همه گونه تفکر در پشت نقاب ادمیت به وبت دسترسی خواهند داشت هما اگه مجنون عاقلی باشه فقط مسنویسه و میخونه اما لحظه هاشو بدنشو و روحشو به بازیی که از اولش همه پشت نقاب چند لایه ای پنهانند نمیبازه یا لااقل ارزون نمیبازه .

......... جمعه 13 تیر 1393 ساعت 09:47 ب.ظ http://ruoz.blogsky

هما جان من دوستت دارم زیاد خیلی زیاد
اما اگه بهت بگم همیشه ، یا لااقل تا زمانی طولانی به همین منی رو که با وب ruoz.blogskyمیشناسی قانع باشی و دیدن و لمس کردنمو طلب نکنی بدون پرسش چرا ؟ قبول میکنی.
این دوست داشتن به خاطر خودمه نه زجه های دلخراش تو در خلوتسرای وبلاگ زیبا و صادقانت
در ضمن بگمت که دوستی ما (اگه قبول کنی!)خیلی خاص خواهد بود با شرط ندیدن هم - شرطی که پایبند بودن به اون ببرام مهمه دو دوست عاشق با ارتباطی وبی! نخند که باوجودیکه منم خندم گرفته ازین ایده اما گمونم مفید و بی ضرر باشه. اگه قبولم نکنی بازم دوستت دارم به حدیکه اگه نشونیی در وبت ازت پیدا کنم یه روزایی دزدکی میا و تماشات میکنم..
اما اینی که میگم همو نبینیم (آشنایی حضوری ندیم)بخاطر چی میتونه باشه ؟ پاسخ منو میتونی به عنوان موافقت با اعلان علاقه ام بهت با سرزدن به وبم قبول کنی .

هما خسته س !!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.