پشت کاجستان ، برف.
برف، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.
من ، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشک.
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.
زندگی یعنی : یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفــر دیشب مــرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.
قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.
دو روزی رفتم باغ مادربزرگ مرحومم..!
احتیاج داشتم به تغییر روحیه!
ولی همیشه اوضاع ِ تغییر، اونجوری که می خوام پیش نمیره!!
بدتر بدتر شدم...!
ساعتها جلوی آتیشی که روشن بود مینشستم..!! و خیره میشدم بهش..!!
امروز صبح که نشسته بودم یک اس با این متن بهم رسید:
" افراط تو محبت کردن، بی شخصیتت میکنه، دیگه بزرگی و بزرگواریتو نمیبینن، حتی شاید حالشون ازت بهم بخوره "
حس من توی اون لحظه ،با اون چوبهایی که سوخته شده بودند و خاکستراشون مونده بود، یکی شــد..!!
↓↓
دو روزی رفتم باغ مادربزرگ مرحومم..!
احتیاج داشتم به تغییر روحیه!
ولی همیشه اوضاع ِ تغییر، اونجوری که می خوام پیش نمیره!!
بدتر بدتر شدم...!
ساعتها جلوی آتیشی که روشن بود مینشستم..!! و خیره میشدم بهش..!!
امروز صبح که نشسته بودم یک اس با این متن بهم رسید:
" افراط تو محبت کردن، بی شخصیتت میکنه، دیگه بزرگی و بزرگواریتو نمیبینن، حتی شاید حالشون ازت بهم بخوره "
حس من توی اون لحظه ،با اون چوبهایی که سوخته شده بودند و خاکستراشون مونده بود، یکی شــد..!!
خوب نبــودم ، اومدی!
بدتــرم کردی ، رفتــی!
به سلامت!
__________
کسایی هستن که پشت ِ سرهم گفتن ِ " دوستت دارم" ، شده ورد زبونشون !!
باور حرفای ِ اینجور آدما خیلی سخته !!
این آدما واستون تاریخ مصرف میذارن !!!
هر موقع دووسداشته باشن میان و هر موقع هم بخوان میرن!! و برای این رفتن ، بهانه های ِ جورواجوری سرهم میکنن !!
در مقابل این جور آدما اگه احساس دوسداشتنی در شما وجود داره ، فقط باید سکوت کنیـد!!!
همین..
امروز به سرم زد که عکسمو عوض کنم و توو ذهنم یه عکسی بود که خواهرم توی خواب ازم گرفته بود..!
گفتم اونو میذارم !!
رفتم سراغ عکسام و تازه یادم اومد همه ی عکسایی که باهاشون خاطره داشتم ، یا واسه کسی فرستاده بودم، همه رو دیلیت کردم..!!!
چن روز دیگـِ 31 ساله میشم..!
مردادیـی کـِ (برخلاف خصوصیاتی کـِ دارن!!) هیچکســـی کنارش نیست کـِ از تنهایی درش بیاره!!
کـِ نازش کنـه یا چه میدونم مثلا نازشُ بخره !!
چقدر بعضیــا خوش بختن ...!
هیچـی آروومم نمیکنه !!
همه واسه تولدشون ُ هدیه هایی کـِ میخوان فکر میکنن ولی بـِ یک بیتفاوتی دچار شدم...!!
واقعا دلم میخواد حتی واسه چن روز هم کـِ شده کسی بیاد و منُ از این حالم دربیاره!!
خستــهم ..!
بهانه گیــر شدهم ..!!
دلم خواستهشدن می خواهد ..
"حوا" هم که باشی باز باید "آدم"ی باشد که در آغوشش به آرامش برسی ..!!!!!!!!!!!
من در این شهر افسرده و کوچک، بسر می برم و به جای اینکه به چیزهایی بیندیشم که باید انجام بدهم ، در زیر نفوذ و تاثیر احساساتی که به زحمت محو و فراموش شده اند بسر می برم.
در زیر نفوذ یادگارهای زمان های تازه گذشته و در زیر نفوذ این تندباد تازه که مرا آن طور به همراه خود بُرد و مَثَل خاشاکی به گوشه ای افکند....
________
قمارباز...ص166