-
لحظه های بیتابی
جمعه 20 تیر 1393 15:23
همیشه اون چیزایی که آرومم میکرد و دووس داشتم که بهم بگن(!!) ، همونهارو به دیگران اس می دادم: _ دوستت دارم _ اصلن می دزدمت.. _ کنارت دراز میکشم و با موهات بازی میکنم. با انگشتم خط لبتتُ ناز میکنم. میبوسمشون... _ از پشت میگیرمت تو بغلم و فشارت میدم به خودم... _ تووی خوابت آرووم از لبات بووســه میگیرم .. _ ..............
-
بدون هیچ عنوانی !
جمعه 20 تیر 1393 11:18
بعضی وقتا به حد کشت خودم خـرد میکنم!! واقعا شاید مازوخیسم دارم!! دیروز نمیدونم چرا داشتم به یکی التماس میکردم بمونه پیشم.؟!!!!! آدمی که خودش میاد خودشم میتونه بره؛ به همین راحتی ! __________________ بدم میاد از خودم که دارم به آدما اینقدر وابسته میشم!! همون خرداد که موقعیتشو داشتم باید کارُ تموم میکردم ...! ولی اشکال...
-
اوقاتی به نهایت ..
جمعه 20 تیر 1393 11:02
دیروز سرکار بهم زنگ زدن که بریم خونه سمیه؟؟؟ چی میتونسم جواب بدم گفتم بذارین برسم بعد حرفشو بزنین!! حتی واسه دقیقه ای تحمل گرما رو ندارم!! تا رسیدم خونه حالم بد شد! روزهمو باز کردم و بعدم یکم نق نق و راه افتادیم ! جاده و سفر !! دو مقوله ای که منو به درونم به خود خودم میکشونن! به فکر ! و به آدمایی که توو سفـرن!...
-
زمانهای متوقف شده ..
چهارشنبه 18 تیر 1393 20:46
حداقل شاید 20سال پیش، زمانیکه دبستان و راهنمایی بودم، با خواهر بزرگم انواع اقسام خوراکیهایی که تو تلویزیون نشون می داد رو امتحان میکردیم ! شیرینی، کیک ، ژله ، انواع خورشت و دلمه و ... دستپختمون خوب بود ولی عالی شد! الانم اگه شرو کنم به آشپزی کسی به گرد پام نمیرسه! تا این حد . ولی واسه کی؟ واسه چی؟؟!! سر سفره افطار آجی...
-
بدون هیچ عنوانی !
چهارشنبه 18 تیر 1393 14:22
یکـمی حـرف ، لطفـا !!
-
لحظه های بیتابی
سهشنبه 17 تیر 1393 22:36
مثلا سرتو بذاری روو سینهش و دستاش دور کمرت باشه و با نفسای هم آرووم بگیریــن !!!
-
حرفهایی از جنس ...
سهشنبه 17 تیر 1393 21:37
گاهـی نیـاز داری به یـه آغـوش بی منت، که تـو رو فقط واسـه خودت بخــواد.. که وقتی تو اوج ِ تنهـایی هستـی ، با چشماش بهت بگـه: هستـم تا همیشـه ..!! گاهــی نیاز داری که درک بشـی ، تو تلاطم کار و زندهگیهـامون کسی باشـه که واسـت وقـت بـذاره..!! گاهی نیاز داری تا کسی باشه تا بغضتُ حس کنـه ..!
-
لحظه های بیتابی
سهشنبه 17 تیر 1393 21:24
...
-
لحظه های بیتابی
دوشنبه 16 تیر 1393 22:09
انگار گرمازده شدم ..!! دلم یه شربت لیموی ترش همراه با تیکه هایی از میوه ِ شیرین ِ Love می خواهد !! فقط کمی ؛ خواهش میکنم ...
-
سکوتی تلخ ..
دوشنبه 16 تیر 1393 20:54
مثلا انقد سردرد و تپش قلب داشته باشی که سیم شارژر لپتابُ نبینی و پات گیر کنه و ...!! یا مثلا اونقدر کسل و حالخراب باشی که بزنه به سرت بری بیرون..!! و حتی واسه خرید کیک تولد با خواهرت بحث کنی و بیخیال همه بشی ..!! بیخیال آدما و اطرافیانت و فرندات !! همونایی که باعث شدن تعادل روحی و روانیتُ از دست بدی!!!
-
عاشقانه های یواشکی
دوشنبه 16 تیر 1393 09:49
یهویی به ذهنم رسید !! و نوشتمش . ↓ ↓ ↓ میان دغدغه های فکریت، منه گمشده را جستجو کن !! آه که میترسم از زمانی که جوابش _ no result باشد..!!!
-
لحظه های بیتابی
یکشنبه 15 تیر 1393 23:40
در طول تاریخ ِ زندگیم همیشه آدمهایی بودن که مرخصــی هامُ هدر دادن .. !!! فردا هم جزء همون روزها شد ...! و بهانه ای واسه تولد آجی کوچیکه ... و یکمی دور بودن از محل ِ کارم !!!! _______________ بیا که رهـا شم از این همه درد .. که صـدا شم از این شب سرد ، که تموم بشه فاصله ها بیا که مـن از تـو خسته تــرم .. که من از من بی...
-
بودنهایی سخت ..
یکشنبه 15 تیر 1393 22:02
رابطه های فرضی و مجازی آرووم آرووم خـردت میکنن ..!! مگه اینکه بیخیال باشی و بتونی همه چیو دایورت کنی !! یا اینکه بی احساس باشی !!
-
من و توئه فرضی !
یکشنبه 15 تیر 1393 19:57
اینجور خواسته ها مثلا ..! ↓ آرووم صداش کنم، تکون بخوره . بعدش دستشو باز کنم و سرمُ بذارم روو بازوش ! به شکم کنارش دراز بکشم . اونم دست بکشه به کتف و پشتم (عین نوازش کردن یه گربه ! ). منو به خودش نزدیک کنه . پاشو بذاره روو پام . بوسه های زیادی از لبای هم بگیریم ..!!
-
همین لحظه ها
پنجشنبه 12 تیر 1393 23:59
اینکه دووسداشته باشی که درک بشی همچین توقع زیادی نیست!! اینکه دلت بخواد توو ناراحتیا و بغضات ، یکی باشه که بفهمه و بهت بفهمونه که الان گریه و بغضتو حس کرده ، هم زیاد متوقعانه نیست..!! و اینکه یکـی بایـد باشه تا به روزمرهگی هات دلخوشی بده ؛ حتما بودنش لازمه !! اینکه شب جمعهس و خیلیا توو استراحتاشون دلخوشن به داشتن...
-
همین لحظه ها
چهارشنبه 11 تیر 1393 20:09
حتی اگه داد بزنم این آهنگُ ، بازم کمــه ..!! یا راحتـم کـنُ واسه همیشــه ایـن دلُ بکـن ز ریشـه ، از خیـال سـرد مــن بــرو یا باغبـون شـو بهـارو باز نشـون بده گلارو، ز وجــود خستــه ام، بـرو ...
-
سکوتی ناب !!
چهارشنبه 11 تیر 1393 19:43
چه سادهلوحانه دلخــوشم به آدمای ِ ...!! _________ این متن ُ دیشب خوندم و با در و دیوار این خونهوبلاگ ِ متروک (!!) به اشتراک میذارم : هر که باران باشد روی چشم همه پنجره ها جا دارد...
-
بدون هیچ عنوانی !
سهشنبه 10 تیر 1393 20:02
امروز آخرای شیفتم یه سر رفتم فاز جدید. روابط عمومی کار داشتم. موقع برگشت چشم خورد به کافی شاپ!! همیشه یکی از آرزوهام راه انداختن یک کافی شاپ بود! داشتن همچین جایی، یه حسـی بهم میده..!! نمیدونم ولی بنظرم محیطش آرامش داره ! کاش اونقدری پول میداشتم که میتونسم راهش یندازم...!!! ___________ پشت ِ مینیبوس نوشته بود : کاش...
-
لحظه های بیتابی
دوشنبه 9 تیر 1393 19:50
چقـدر دلـم می خواست که یکنفری پیدا میشد و دوستـم میداشت !! چقـدر دوسس داشتم حس خواستـهشدنـو تجربـه میکردم!! هنـوز هنـوزه دلـم یک رفیـق ، یک دوست می خواد ؛ خیلی.. !!
-
بدون هیچ عنوانی !
دوشنبه 9 تیر 1393 14:54
خستــه م از همه ؛ از خودم ؛ از انتظار ..! خسته از بی خوابی ها..!! خسته از سه نقطه هایی که درک نمیشن !!! خسته از فکر ، فکر ، فکر ....................
-
لحظه های بیتابی
شنبه 7 تیر 1393 14:36
چقـد دردناکه متعلق به دنیای ِ کسی نباشی..!!!! کلافه میشی از روزمرهگی ها !!!
-
هرچه کنی بکن مکن ترک من ای نگار من...
جمعه 6 تیر 1393 22:54
هرچه کنی بکن مکن ترک من ای نگار من ، هرچه بری ببر مبر سنگدلی به کار من هرچه هلی بهل مهل پرده به روی چون قمر ، هر چـه دری بـدر مـدر پــردۀ اعتــبار مـــن هرچـه کشـی بکش مـکش باده ببزم مدعی ، هر چه خوری بخور مخور خون من ای نگار من هرچه دهی بده مده زلف به باد ای صنم ، هـر چه نـهی بـنه منه پای به رهگذار من هرچه کشی بکش...
-
همین لحظه ها
چهارشنبه 4 تیر 1393 20:08
مرا به خودم ببر. به جایی که بتوانم از آن عبور کنم. _____ آقای جهانگرد
-
لحظه های بیتابی
سهشنبه 3 تیر 1393 22:24
یجورایی به خوابایی که میبینم یقین دارم!! حدود دوهفته پیش خواب دیدم داداشمم حالش بده و نگرانشم و ...!!! سه روزه که روو تخت بیمارستانه و امروز عمل داشت!! عصر که پیشش بودم حالتش مثل اون خوابم بود...! روزهایی که درونـم غوغا و آشوبه! و بیرونـم (مخصوصا توو خونه) باید آروم باشه!!! ولی امروز نتونسم و توو محل کارم عصبانی شدم و...
-
همین لحظه ها
شنبه 31 خرداد 1393 22:28
با اینکه اصلن ورزشی نیستــم ولی فوتبالُ نگاه کردم!! هما یک میهن فروش ..!! دم ِ مســی گــرم با اون گلش . ______ صداوسیما چه خودشونو تحویل گرفتــه...!!!! تُف
-
همین لحظه ها
جمعه 30 خرداد 1393 19:44
خالــــی ِ خالـــیم ....!!!
-
حرفهایی از جنس ...
یکشنبه 25 خرداد 1393 22:34
کتاب " جنس ضعیف " هم تموم شد ! اما مثل بقیه کتابا ، مدادم دستم نبود!! جمله ی خاص توش پیدا نکردم! یجوری فقط میخوندم تا ببینم جنس خودم بفیه دنیا چه طرز فکر و چه عقیده ای دارن؛ حساسن؟! به خونواده پایبندن؟! مستقل فکر میکنن یا نه وابستهن ؟! .... شاید همه ی زنای تموم ِ دنیا عین هم باشن(!!) ولی جنس زن ضعیف نیست !...
-
بدون هیچ عنوانی !
یکشنبه 25 خرداد 1393 14:42
حتـی میشه توو موج ِ صدای ِ بعضی آدما غرق شد !!!
-
روز مرهگــی ها ..!
شنبه 24 خرداد 1393 18:57
نمیدونم چی باعث شد با اینکه میدونستم دیر شده رفتم طرف ِ شیرینی و یه دونه رولت (که شیرینی ِ مورد علاقم هس + نون خامه ای) برداشتم و خوردم و حین خوردن لباسامو میپوشیدم..!! تا رسیدم پایین و دیدم در قفله(!) با خودم گفتم دیگه از سرویس جا موندم !!! یک گیـر ِ بدی داره وقتی این در قفل میشه ...! نمیدونم (با اینکه همچین تجربه ای...
-
امان از دست مردا
جمعه 23 خرداد 1393 21:21
این نوشتــه از توی ِ ی پیجــی به نام " سیاه قلم های یک روانی" گذاشتمش اینجا !!! ↓ ↓ ↓ ↓ ↓ ↓ ↓ ↓ ↓ ↓ بین خودمان بماند... اگر از رفتن ها نیامدن ها و نبودن هایش بگذریم \"مرد موجودی ست لعنتی و دوست داشتنی\" از نگاه سکوت غم غرور لبخند و چه و چه اش که نگو دست هایش... به دست هایش که برسی کارت تمام است!...