-
لحظه های بیتابی
جمعه 23 خرداد 1393 09:43
دیدین (حس کردین) بعضی وقتا که حالشو ندارین که از جاتون پاشین و توو جاتون پهلو ب پهلو میشین و دراز کشیدین؛ توو اون لحظه ها دووس دارین که یکی باشه که نازتون کنه ، ببوسه ، لب بخوره ..! حس گرمای نفسشُ روو بدنتون حس کنین..! خب حالا همــــون .. همیـن
-
بدون هیچ عنوانی !
پنجشنبه 22 خرداد 1393 23:10
رفتم بیرون ولی دل آدم بیشتر میگیره وقتی تنهایی میره راه بره!! گاهی به سرم میزنه بشم مث بعضی دخترا !! سوار ماشینایی که بوق میزنن بشم و ... !! توو این شهـر لعنتــــی هیچ دلخـوشیی ندارم!! هیچ هیچ تنها دلخوشیم ازم دوره ؛ کیلــومترها دور..!!! امشب ماه خیلـی دلبــری کرد!!! قشنگ شده بود!!! مهتــاب ِ مهتاب .. محـو قشنگیش...
-
لحظه های بیتابی
پنجشنبه 22 خرداد 1393 18:40
دلـم بیرون رفتن می خـواهـد، با تو ..!! دست در دست .!!!!!!!
-
همین لحظه ها
پنجشنبه 22 خرداد 1393 14:44
چن روز پیش ، اس دادم و گفتم منو بخوون و نظر بده !!! ولی وقتی کسی نخواد نمیتونی مجبورش کنی!!! حتی ممکنه بهانه هم بیاره..!!
-
مخاطب ِ لحظه های بی تابی
چهارشنبه 21 خرداد 1393 18:56
این تیکـه از شعر سعدی یه مخاطب میخواد که خاص باشه؛ خیلی خیلی خاص !! چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانمـ...
-
شعری برای تو
چهارشنبه 21 خرداد 1393 18:52
این گوشه ای از شعر یک شاعر پر احساسِ ؛ آقای سهیـل محمودی.. بگـذار بـا صفـای تـو مـن زنـدگـی کنــم در گـوشـه ی صـدای تــو مـن زندگـی کنـم مـن هـر چـه دیـده ام، همـه نیـرنگ و رنـگ و ننـگ بگـذار بـا وفـای تـو مـن زنـدگـی کنـم
-
بدون هیچ عنوانی !
دوشنبه 19 خرداد 1393 22:20
* خواهرم ازم پرسید هما این کیف از کجا خریدی؟ و در کمال ناباوری اصلن یادم نمیاومد!! تا آخر شب .. * حداقل 10سال سابقه کار دارم (!!) و امروز واسه فهموندن ِ اینکه کار ِ درست و درست کار کردن با هم فرق داره به یک تازه کار ِ پرادعا(!!!)، حسابی کلافه شدم! بعضیا دووس دارن بچه بازیاشون ُ داشته باشن !! حتی توو محیط کار!!
-
لحظه های بیتابی
یکشنبه 18 خرداد 1393 22:26
یه وقتایی یه آهنگایی بد با روح و روان آدم بازی میکنن!! تا جاییکه پشت سر هم پـلی میشن؛ تکرار .. تکرار !! حسین زمان // تو نباشی تو همه دلخوشیه دنیای دلگیـر ِ منی تو خود منی که روحِ ِمنو آتیش میزنی تو نباشی همه ی ِ دریاها طوفانـی میشن تونباشی همه ی ِ پرستـوها پرمیکشن تو نباشی همه ی ِ آینه ها لحظه به لحظه میشکنن تو نباشی...
-
گوشـه هایی از یک کتاب ..
یکشنبه 18 خرداد 1393 21:49
فقط برای این که آدما موجودات ِ احمقی هستن و هر چی بیشتر دچار ِ قوانین ِ دست و پا گیر ِ دنیای متمدن میشن، به حماقتشون اضافه میشه . دنیای کاغذبازی و مقررات ِ بی منطقِ مزخرف.. ص70 / جنس ضعیف / اوریانا فالاچی / ترجمه یغما گلرویی
-
همین لحظه ها
یکشنبه 18 خرداد 1393 18:06
توو قطار ناخواسته همسفرام ٣تا خانوم بودن که تا حالا با همچین جنس آدمایی هم کلام نشده بودم! ٢تاشون وقت رفتن گفتن هما انقد سایلنت نباش، سایلنت نخند.. ببین از ما جن.ده ها یاد بگیر! بگذرون.. از بایدها و نبایدهایی که واسه کارشون گذاشته بودن، خوشم اومد..! تاثیر گذاشتن. خیلی..! یادم رفت شماره هاشون بگیرم.! امتحانم زیاد جالب...
-
همین لحظه ها
سهشنبه 13 خرداد 1393 14:27
بلیط گرفتم !! چهارشنبه عصر .. تهران
-
روزهای ِ بارانی
دوشنبه 12 خرداد 1393 18:18
مردن هیچی نمی خواد ؛ بجز دل کندن از این دنیای دنـــی !!! همین .
-
بدون هیچ عنوانی !
یکشنبه 11 خرداد 1393 21:59
چن روز دیگه باید تهران باشم واسه ی امتحان! ولی رفتن بهونه است واسه پایان زندگی ..!!
-
تنهای تنها
شنبه 10 خرداد 1393 22:25
همشون عالی بودن، مثل همیشه..! یجوری زندگیه خودم بود و اون چیزایی که میخوام و نمیتونم و نمیشه که بدستشون بیارم ! یه عقاید خاص ، یه ایده آل ها که بنا به اقتضای خفقان جامعه ی بستـه ما ، یه چیزایی رو تحت شعاع خودش میذاره!! + ساناز و محدثه ؛ همـون هما بودن! ++ همیشه باروون زورگو بوده! توو سالن صدای ِ شدید بارون و تگرگ...
-
بدون هیچ عنوانی !
شنبه 10 خرداد 1393 21:21
این دوست دختر- پسرا ، زن و شوهرا چی می خوان از هم که با هـم مشکل دارن؟؟!! نمیتونن با هم بسازن؟!! هر جا میری ، تو تاکسی میشینی، تو خیابون ، تو مغازه یکی داره از اون یکی گله میکنه!!! دعوا !! ناراحتـی!! ما داریم به کجا میرسیم؟!!!!!
-
روزهای ِ بارانی
جمعه 9 خرداد 1393 16:30
شدید رعدوبرق داره میزنه ؛ بارون با تگرگ ..!! از اون صدای ِ بارونی که دیروز گذاشتم شدیدتره.. صداش دیوونم میکنـه !!
-
گوشـه هایی از یک کتاب ..
جمعه 9 خرداد 1393 16:12
قطار بموقع رسید کسی را که دوست داری باید بیش از همه عذاب بدهی. قانون عشق همین است. آندره آس چنان رنج می کشد که نمیتواند گریه کند . اولینا با خود فکر میکند دردهایی در این دنیا هست ، به آن عظمت که دیگر در برابر آنها از اشک کاری ساخته نیست. آخ ، چرا من همان کس دیگری نیستم که او دوستش دارد، چرا نمی توانم روح و جسم خود را...
-
لحظه های بیتابی
جمعه 9 خرداد 1393 11:30
یه زمانی توو دوران نوجوانی عاشق موهایِ بلوند ِ بلندم بودم!! موهایی که دوستانم حسرت داشتنش را میخوردند! توو حرفایه دخترونه شون میگفتن خوش بحال پسری که انگشتاش توو موهای ِ لـَخت و نرمت میچرخه..! تا همین چن سال پیش داشتمشون! که روزگار حسودی کرد رنگشو عوض کرد !! ولی بلند بود !! ولی کسی نبـود ..! توو اوج خستگی هام و...
-
بدون هیچ عنوانی !
جمعه 9 خرداد 1393 11:00
فکــر تو ؛ بشنویـد ......!! ↓ ↓ ﺍﺯ ﻣﻦ ِ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺑﮕﺬﺭ
-
همین لحظه ها
جمعه 9 خرداد 1393 09:44
عینک دارم! قبل عید توو چکاپ ، اپتومتریسته گفت که چشات ضعیف تر شده! بعضی اوقاتم دوبینـی و تاری دید هم اضافه ش میشه ! اونجا دووس دارم دستامو روو پیشونیم فشار بدم و چشامو ببندم..! توو محل کارم واسه راضی نگه داشتن بقیه و اینکه کارا سروقت و درست انجام بشه و حرفی پشتم گفته نشه(که گاها شنیدم که حرف میزنن!!) ، همیشه ایستاده...
-
لحظه های بیتابی
پنجشنبه 8 خرداد 1393 20:00
مشخصات سنگ قبرم اینجوری دووس دارم باشه؛ کاملا سیاه با همین نوشته های سفید!! فقط جای اون نقطهها نوشته بشه : دختــری
-
همین لحظه ها
پنجشنبه 8 خرداد 1393 19:26
و آسمونی که بی تابـه و صدای باروون ؛ همــــی الان ..
-
حال این روزای من ..
پنجشنبه 8 خرداد 1393 17:32
گیر داده که بیا وام بگیر ، بعدش بده به من (!) بهت چک میدم! هر چی بهش میگم نمی خوام اصلن دارم کارامو میکنم که دیگه نیام ، ول کن نیست! بهش میگم نمیخوام کسری حقوق داشته باشم! مگه چقد میگیرم که اینم ازش کم بشه! میگه مجردی میخـوای چیکار؟!!! میفهمم نیاز داره که انقد داره به هر دری می کوبه که بدستش بیاره ولی من خوشم نمیاد...
-
روزهای ِ بارانی
پنجشنبه 8 خرداد 1393 16:28
از دیروز عصر گرفتـه بود!! اصلن تحویلش نگرفتم ؛ به من چه !! دیشب ساعت 1 خوابم گرفت ولی 2 اینا بود با صـدای دادش بیدار شدم !! بازم به من چه ..! گوشیمو چک کردم؛ یک جواب اس! بعدِ 1ساعت و نیم.. بعدش دیگه نذاشتن که بخـوابم ! صبحـها دلم می خواد با ناز و بوس بیدار بشم ولی توو این بی خوابی هام بازم با صدای داد از خواب پریدم!!...
-
جام زهــر . .
چهارشنبه 7 خرداد 1393 18:16
همـه ی عکسـام دارن دیلـیت میشن!! هـمه ی اونایی که یک روزی جــز بهتـرین لحظه های عمـرم بودن!! پاکسازی میکنم لپتابمو؛ که اگــر دیگه نبودم ، کســی به خاطراتم دستدرازی نکنـه !!! و اونا رو نبره زیـر سوال ..!! واسه نبــودشدنم برنامه ریختم ..
-
بودنهایی سخت ..
سهشنبه 6 خرداد 1393 22:15
با خودم میگم :یکــی بایـد باشه تا دورت کنـه از این همـه تنهـایی و نالــه ها !!! قرار نیس خـودمُ بشکـنم تا یکــی بیاد و اونم باز بشکنــه ..!! بعدش میبینم آدمهـا فقط میـان کـه بــرن !! انتظار زیــادی ازشـون دارم ..! + آخ دلم هیچکی کنارت نیس، سر کن با خودت ..
-
لحظه های بیتابی
سهشنبه 6 خرداد 1393 11:16
شخصیت این کتابـه با هر دفعـه گفتن " به زودی میمیـرم" داره حـولـم میـده به همـون سمتـی کـه .. !!
-
لحظه های بیتابی
سهشنبه 6 خرداد 1393 09:49
خوبـی؟ خوب بـودن واسـم معنـایی نـداره!! زنـده ام ؛ همیـن. فقط سکـوت کرده ام ؛ سکـوت .. فکـرها نمی گذارند که بخـوابـم ..!! حتی روزهای تعطـیل ! ________ سکوت میکنم از بازی ِ آدمهـای سـرد و بی احسـاس و پر مدعـا !
-
لحظه های بیتابی
دوشنبه 5 خرداد 1393 22:42
و مـن ، خستـه از آدمها ..!!!
-
گوشـه هایی از یک کتاب ..
یکشنبه 4 خرداد 1393 21:24
خیلی از مردم وقتی ببینند چیزی دارند که مورد علاقه فرد دیگری است، آن چیز ناگهان برایشان عزیز می شود. چیزی که یک لحظه دیگر ممکن است آن را دور بیندازند برایشان مهم و قیمتی می شود، زیرا یک نفر دیگر مشتاق داشتن آن است و می خواهد از آن استفاده کند. خیلیها این طورند،.. ______________ ص33 / قطار بموقع رسید + مخاطبش، خیلی از...