لحظه های بیتابی

با اینکه ساعتا تغییر کرد ولی دیگه از ساعتای 3صبح به بعد بیدار بودم !! سماور ُ روشن کردم ُ صبحونه خوردم بازم وقت زیادی داشتم تا موقع حرکت سرویس ..! لباسامو پوشیدم و دیگه حرکت کردم و منتظر سرویس نشدم!

با ابن که کلافه ی ِ بیخوابی بودم ولی وقتی نشستم توی ماشین حالم خوب شد ؛ آهنگ عروسک جوون هایده گذاشته بود ...!!!!

منم مثل تو بودم

یه روز تنهام گذاشتن

یه دریا اشک حسرت

توی چشمام گذاشتن

عروسک جون نگام کن

چشام برقی نداره

زمستونه تو قلبم

که هیچ گرمی نداره

...

امروز ِ شلوغی بود ..! 

______

پایـیز؛ مهـری داشت که بـر دل ِ هـر خیابـان می نشست..!!

گوشـه هایی از یک کتاب ..

ولی ... مادر، برای این که به دیگران بگوییم دوسشان داریم وقتی باقی نیست که بخواهیم تلف کنیم.ممکن است همه بمیرند، مگر چنین نیست؟

زمانی که چنین می گفتم،مادرم خاموش،اشک می ریخت. دست نوازش به موهایم می کشید تا به فکرهایم آرامش ببخشد.

عیسای کوچک من،نباید بیش از حد مهر ورزید. در غیر این صورت رنج بسیار خواهی برد.

_____________

ص22 / انجیل های من / اریک امانوئل اشمیت

بدون هیچ عنوانی !

اون شب ِ عروسی موقع برگشت از همکارم خواستم تا آهنگ بذاره اونم با صدای بلند ...!!

این ترانــه "منو مهمون خودت کن // مهرشاد " یجــوری بود که الانم گذاشتم پلــی بشه !!


+ دیروز با یکی از همکارام صحبت میکردم میگفت هما اصلن آدمی نیستم که بخوام وابسته کسی باشم ! بعدم توی صورت همکارم دیگم کرد و گفت آدما دو جورن ، یا وابسته ان یا از نظر احساسی صفرن ! مثل من .

دیدم حرف بدی نمیزنه ! واقعا اون دسته دوم راحتتن نه مثل من درگیــر ..!!

لحظه های بیتابی

توی دنیای فانتزیام دوسداشتم وقتی میرم مجلسی جایی ، کسی باشه که ازم بپرسه کجا هستم چی پوشیدم کجا نشستم یا چجور آرایش کردم ..!!

دیشب توی مجلس عروسی همکارم حالم یجوری بود ..!!

وقتی با همکارم برمیگشتم دووس نداشتم برمیگشتم خونه ..!

دیشبــی که خوابم نبـــرد ..!!

بدون هیچ عنوانی !

..ثانیه ها

...دقیقه ها

....ساعتها

.....روزها

........سالها

بدون هیچ عنوانی !

خیلی دوس دارم غرور یک عده شکسته بشه و همونجور که با من رفتار کردن ، همون رفتار به همون شکل و حتـی بدتــرش سرشون بیاد ..!!!


پ.ن 1 :چن شب پیش نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتم برم ... و رفتم !!

پ.ن 2: یکی منو از توی غار تنهاییم در بیاره ..!! 

پ.ن 3 : . . .

گوشـه هایی از یک کتاب ..

- عیبی ندارد. عشقت به او مال ِ خود توست. به تو تعلق دارد. حتا اگر هم میریام آن را نپذیرد، نمیتواند در عشق ِ تو تغییری به وجود آورد. فقط از آن سود نبرده است، همین. مومو ، هر چه را که به دیگران بدهی همیشه مال ِ توست ؛ چیزی را که نگه داری ، برای همیشه از دست رفته است!

___________ 

آقا ابراهیم و گل های کتابش .... اریک امانوئل اشمیت ... ص39

لحظه های بیتابی

دیروز آخرین فرصت واسه شرکت توی مصاحبه استخدامی فرودگاه ِ تهران بود ..!!

حتی دیگه رفتن به کتاب فروشی و خرید کتاب هم آرومم نمیکنه !! و حتی پیاده رفتن‌هام ..!!

خیلی خستــه‌م و تنهــایی داره آزارم میده ؛ خیلـــی ...!!
اینکه دیگه دلخوشیی وجود نداره بده ؛ خیلی ..!

اینکه کسی نیست که ................................................................

...............................................................................................

...................................................................!!

بودنهایی سخت ..

آتیشــی که بخـوابه دیگـه آتیش نیس ؛ خاکستــره !! یک ذغال ِ سرد..!!

همین لحظه ها

همـه ی اخطارها زنگ ندارند..!

گاهـی "سکوت" آخـرین اخطار است ..!!

لحظه های بیتابی

یکی از سخترین کارای دنیا اینه که به دیگرون بفهمونی که دقیقا چه مرگته ..!

توی همون حالتای چه مرگمه ، توی ِ دلتنگی و ناآرومی‌هام خیلی دوسدارم یکی با موهام بازی کنه و آغوشش مال بغضای من باشه...!!

____________

آهنگها تنهایی را تسکین میدهند اما تسکین تنهایی ، تسکین درد نیست...!!

و کاش آهنگها این قابلیتو داشتن که میتونستن تنهایی رو تسکین بدن..!

کاش اصلن تنهایی وجود نداشت و حتی دردی ..!!!

بدون هیچ عنوانی !

البته که تا مردم ِ ایران موضوع  " ریختن آب یخ .." حسابی شورش ُ در نیارن ول کن ماجرا نیستن

 و اصلا اصلا نباید بهشون خـُـرده بگیری چون فقط چشمشون به دستِ این و اون میچرخه ..!!

کاش بجای این اداهای مزخرفشون فقط یک سرچ کنن ببینن این بیماری ALS اصلن چی هست و اون افراد مبتلا چه درگیریهایی دارن ! 

یکم، فقط یکم فکر کنن ( که البته عقل جماعت ایرونی به چشمش هست تا ..!!) خیلی به دردشون میخوره تا اینکه از خودشون فیلم بگیرن و بعدش آپ کنن ..!!!

یه چیز دیگه هم هست اون اینه که اون فیلمها لایک خورش بیشتره ..!!!!

_______________________________________________ 

این بیماری در سلسله اعصاب رابط بین مغز و ماهیچه ها که سلول های این عصب ها را به تدریج از کار می اندازند و علائم مغزی را به ماهیچه ها نمی رسانند. بدین ترتیب ماهیچه ها که ایجاد کننده حرکت در بدن می باشند، به تدریج لاغر تر و کم قدرت تر می شوند؛ کارآئی شان پیوسته کمتر و کمتر گشته و سرانجام به کلی از بین می رود.