بدون هیچ عنوانی !

توی دوران راهنماییـم جزء گروه تئاتر عروسکی مدرسمون بودم..! تمرین میکردیم تا " حسن کچل " بسازیم.

آقاییکه باهامون تمرین میکرد حسابی از بچه ها کار میکشید، تمرین میکرد ، 

داد میزد تا ماها یاد بگیریم چطو اون نقشی که بهمون داده شده رو خوب بازی کنیم ! 

دیگه ی جوری شده بود که بچه ها بیشتر از ساعتای درسشون میزدن و میرفتن واسه تمرین..!

بد نبودیم و نتیجمون عالی شد؛ توی استان رتبه دوم گرفتیم !  دنیایی شد واسمون..! 

از اون جمعی که شاگردای نمونه بودن ،بیشتریامون درسامون افت کرد و  فقط من از اون گروه دور شدم؛ 

خونواده نذاشت که دیگه ادامه بدم ..!

الان که به خودم و آدمایه جامعه‌م نگاه میکنم میبینم بازیگرای خوبی هستیم؛ بدون احتیاج به داشتن یه معلم و راهنما..!

توی دنیای غیر واقعی غرق شدیم و داریم نقش بازی میکنیم ! استادامون کسایی نیستن جز اطرافیانمون !!

آدماییکه معشوقه های زیاد دارن؛ آدمایی که احساس و دوس داشتن رو با پول خرید و فروش میکنن ؛ 

آدمایی که همخوابه های زیاد دارن؛ آدمایی که راست راست میگردن و دزدی میکنن ؛ 

آدماییکه قسم ِ دروغ حرف ِ راست زندگیشونه ؛ 

آدماییکه توی کارشون زیرآبی میرن و تا پته همکارشونو نریزن روی آب آروم نمیشن ؛

 آدمایه مغرور و خودخواهی که واسه اینکه عشقشون رفته شروع میکنن بازی با احساس و روان یکی دیگه ...و ...!!

به بیراهه رفتیــــم ..

هممون داریم ی جور پرفورمنس بازی میکنیم که در نوع خودش و در نقش خودش بینظیـره..!! ..!!

ادعا نکنید که ندید و تاثیر نگرفتید از پیرامونتون چون اگه خیلی با خودتون رو راست باشین و با سالهای قبل خودتونو مقایسه بکنیین میبینین تغییر کردین ! حتی  دیدنِ  این جور رفتارا باعث شده که فکر و ذهنتون درگیر بشه ..!!

دارم سعی میکنم که خیلی شل بگیرم تا دنیا و روزگار هر جوری که دوس داره ارضا بشه و ازم بکشه بیرون ..!

روحم بیشتر از جسمم محتاج ِ یه ارگاسم درست و حسابیه تا  خستگیش در بره ..!!

اَه که بازم اون چیزی که توی ذهنم بود خوب از آب درنیومد..!!!

پوووف

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.