بدون هیچ عنوانی !

داشتم میرفتم یکی از همکارام گف درسته فامیلت ـ ــ ــشیره ولی دلیل نمیشه سر صبحی اینقدر تند و شیرمابانه راه بری..!!

 از پا درمیای ..!!. بهش گفتم ای بابا، 9ساله و اندی که همینجوری بودم ..!!

آخر شیفتی از درد معده نمیتونسم بشینم !! فشار می اومد به قفسه سینه‌م...!

خونه که رسیدم واسه آروم شدنش فقط دراز کشیدم..!! گوله گوله

یه بار قبلنا یکی تیکه انداخت که چقدر به گوشیت نیگا میکنی!! توی دلم گفتم تو که نمیدونی واحد ِ دلتنگی چیه !! 

واحدش خیلی سنگینه؛ نگاه به گوشی بر دقیقه ..!!

ی وقتایی واسه اینکه ذهنت دور بشه از خیلی فکرا و حرفا یجورایی خودتو غرق میکنی !! مشغولیاتـتو زیاد میکنی ..!!

چن روز پیش کتاب گرفتم!! امروز رژ و کاموا!!

پیاده روی هام زیاد شده !! با pou زیاد بازی میکنم تا مغزم پوک نشه !!

تجاوز همش جنسی نیس!! وقتی نتونی به حریم خصوصی ِ طرفت (که میخواد فرند مجازیت باشه یا هر چی) احترام بذاری ، یه متجاوز بحساب میای !! عقیده ی خودمه و باورش دارم ..!!

بودنهایی سخت ..

آینه می‌گه: تو همونی که یه روز


می‌خواستی خورشیدُ با دست بگیری!!


ولی امروز شهرِ شب ، خو‌نت شده..


داری بـی‌صـدا توو قلبـت می‌میری!!!


______


فقط با صدای فرهاد ..

بدون هیچ عنوانی !

اینکه بضی وقتا نمیتوونی چیزی ُ به عنوان دلنوشته بنویسی
نشون نمیده که حال ِ ذهنت خوبه و خالی از هر دردی هسی !!
گاهی اونقد دغدغه ذهنی و دل‌مشغولی داری که نمیدونی به کدومشون باید برسی ! چه برسه که فک کنی کدومشون ارزش 
داره که نوشته بشــه ..!!

آه از این شعـــر... ↓

سکوت
سرشار از سخنانِ ناگفته است
از حرکاتِ ناکرده
اعتراف به عشق هایِ نهان
و شگفتی هایِ بر زبان نیامده

در این سکوت
حقیقتِ ما نهفته است
حقیقتِ تو و من...!
ــــــــــــــــــــــــــــ

شاعر: مارگوت بیکل
برگردانِ : احمد شاملو 

لحظه های بیتابی

واسـ ِ دوستـام و رفیقـام خیلی هـزینه کردم و خیلی نامردایی دیـدم که حقـم نبوده و خیلی جریانا واردم کردن که هنو فکرشون عذابم میده و واسه دورشدن از اون جریانا خیلی چیزا سر راهم سبز شد..!!!

هنـوزم توی مرامم هس که واسه اونایـی که ادعای ِ دوستـی دارن هرکاری میکنـم ولـی نمیدونـم چرا اونایی که توی زندگیمـ وارد میشن مث ِ بقیـه ی آدمایـی که میخـوام نیسن و زود خستـه میشن و میــرن..!!!

واسه موندن هیچکس هیچ اصراری نکردم چون با اصرار و خواهش نمیشه آدما رو مجبور به موندن کرد..!!!

همین لحظه ها

وقتایی که دلت میخوای که نباشی زمین و زمان کاری میکنن که باشی..!! نمیخوااام ، بودنمو نمیخوام..

رفتم هتل..عصر سینما ،شهر موشها.. پیاده روی توی شب..

نخوابیدنهای توی هتل.. رفتن به بام تهران.. خیس شدن زیر باروون ..

بازم پیاده روی های تنهایی .. رفتن ِ مجانی _____ ..

برگشت .. قطار .. همسفرای دوسداشتنی..

بدون هیچ عنوانی !

همه چـی ُ بهشون تحویل دادم کـ ِ وقتـی مرخصیـ هسـم پشت ِ سرم حرف در نیارن ..!

دلــم رفتـن میخواس..!

ی چـن روز بایــد دور شمـ.!

کاش برگشتــی توی کار نباشه ..!!!

بدون هیچ عنوانی !

از دیروز که از پارک بدون هیچ نتیجه ای با یه عالمه  اعصا‌ب‌خوردکنی برگشتیم سرم حسابی درد گرفته تا همی الان..!!

نشونه های سرماخوردگیم دارم..

ی دکتر داریم که هر وقت میاد یا بهش زنگ میزنم میگه : خانم فلانی شما اگه نگی از کدوم بخش زنگ میزنی بازم صدات مشخصه !!!

امروز اومده به اِستفمون شکلات داده میگه این واسه مهربونترین استف ، این یکی شکلاتم مال خوش صداترین ــــ  ..!!

همکارم خوشحال شد ولی من داغ ِ دلم تازه شد..!!!

بدون هیچ عنوانی !

واسه هر چیزی نظر میدی! توی هر کاریم که بهت مربوط نیس دخالت میکنی و بعضی وقتا همه چیو میبری زیر سوال و حتی زیر انواع و اقسام فحش ناموسی و .. !!
از دخترای کوبانی و شجاعتشون حرف میزنی و تحسینشون میکنی ولی حتی قادر نیسی از دخترای سرزمین خودت دفاع کنی ..!! 
یه سوال دارم ازت: فهمیدی چن تا دختر رو بهشون اسید پاشیدن تا تویی که اینجا تـز آزادی میدی به گناه کشیده نشی؟؟!!
ولی اونیکه به خودش همچین جسارتی داده که با همجنس من این کار رو بکنه ، بدونه حجاب زورکی نیس ..! پاش برسه واسه دفاع از جنس خودمم شده روسری و چادر رو میذارم کنار..!!!! اونم در ملا عام ..
همین

بدون هیچ عنوانی !

سـر درد امــونم ُ بریده ..!!

حتی دیگه زیر دوش هم آروم نیسمـ..!!

لحظه های بیتابی

همدرد ِ پاییـزمـ ، همراه ِ این برگااا ، اشکامـُ میریـزم

اشکامـُ میریزم..

شدم یـه دیوونـه ،  دلمـ زمستونــه !!

حرفهایی از جنس ...

نمیدونم دیروز دلم ی جمع ِ جوون میخواس؛ شلوغ پلوغ ، بزن بکوب ؛ شاد ِ شاد..!!

دلم گرفته ..!

بعضی وقتا واقعا حسود میشم وقتی میبینم ،چه اینجا چه دنیای ِ بیرون ، کسایی هستند که بقیه واسه بودن ِ کنار اونا له له میزنن..!! 

به زور خندیدن ، به زور زنده بودن سخته !!! خیلی..

_____

هوای دیروز به شدت پاییزی بود!! باد و برگ ریزون..! فقط بارون کم داشت..

توی اون باد دلم میخواست چادرمو باز بذارم تا باد با خودش ببره..!

بعدش روی علفایی که پر برگه دراز بکشم و برگا روی صورتم بریزه..!!!


بدون هیچ عنوانی !

باور ِ دوس داشتن و دوس داشته شدن  ، اعتماد ، اطمینان ، اعتقاد بهش حتی ، خیلی مهمه ..!!

 اینو باید دوطرف به درکش ایمان داشته باشن وگرنه همه چی رو هواست ..!!!

همین لحظه ها

نمیدونم چرا یهو این آهنگ افتاد توی ذهنم ، روی زبونم ..!!

منو بشناس ای غریبـه
ای به من از من خودی تر
من گل مردابیم که
سایه ای نداره بر سر
گاهی بازیچه احساس
گاهی تسلیم ِ گناهم ...

لحظه های بیتابی

لحظه هایی هس که دراز کشیدی و دووس نداری از زیر پتو بیای بیرون ..!!

توی اون لحظات دووس داری دست ِ کسی روی تنت بلغزه..!!

 دووس داری همونجور که به شکم دراز کشیدی ، پهلوی ِ کسی دیگه باشی که نازت کنه ..!!!

حتی لحظاتی هم هس که دووس داری اس بدی که " دلم برات تنگ شده .." !!

 اون لحظه ها واقعا واست مهم نیس که اون طرف محلِ سگ هم بهت میذاره یا نه !!که گاهی سند میشه و گاهی هم ..!!

همین.


ترانه ..

اصــرار می کنــی....
...
راز دلـواپسیامـ ُ از نگـاه ِ مـن بخـوون
تـو تمـوم ِ لحظه هامـون ، خـوب و همـــراه بمــون  ..         

لحظه های بیتابی

با اینکه ساعتا تغییر کرد ولی دیگه از ساعتای 3صبح به بعد بیدار بودم !! سماور ُ روشن کردم ُ صبحونه خوردم بازم وقت زیادی داشتم تا موقع حرکت سرویس ..! لباسامو پوشیدم و دیگه حرکت کردم و منتظر سرویس نشدم!

با ابن که کلافه ی ِ بیخوابی بودم ولی وقتی نشستم توی ماشین حالم خوب شد ؛ آهنگ عروسک جوون هایده گذاشته بود ...!!!!

منم مثل تو بودم

یه روز تنهام گذاشتن

یه دریا اشک حسرت

توی چشمام گذاشتن

عروسک جون نگام کن

چشام برقی نداره

زمستونه تو قلبم

که هیچ گرمی نداره

...

امروز ِ شلوغی بود ..! 

______

پایـیز؛ مهـری داشت که بـر دل ِ هـر خیابـان می نشست..!!

گوشـه هایی از یک کتاب ..

ولی ... مادر، برای این که به دیگران بگوییم دوسشان داریم وقتی باقی نیست که بخواهیم تلف کنیم.ممکن است همه بمیرند، مگر چنین نیست؟

زمانی که چنین می گفتم،مادرم خاموش،اشک می ریخت. دست نوازش به موهایم می کشید تا به فکرهایم آرامش ببخشد.

عیسای کوچک من،نباید بیش از حد مهر ورزید. در غیر این صورت رنج بسیار خواهی برد.

_____________

ص22 / انجیل های من / اریک امانوئل اشمیت

بدون هیچ عنوانی !

اون شب ِ عروسی موقع برگشت از همکارم خواستم تا آهنگ بذاره اونم با صدای بلند ...!!

این ترانــه "منو مهمون خودت کن // مهرشاد " یجــوری بود که الانم گذاشتم پلــی بشه !!


+ دیروز با یکی از همکارام صحبت میکردم میگفت هما اصلن آدمی نیستم که بخوام وابسته کسی باشم ! بعدم توی صورت همکارم دیگم کرد و گفت آدما دو جورن ، یا وابسته ان یا از نظر احساسی صفرن ! مثل من .

دیدم حرف بدی نمیزنه ! واقعا اون دسته دوم راحتتن نه مثل من درگیــر ..!!

لحظه های بیتابی

توی دنیای فانتزیام دوسداشتم وقتی میرم مجلسی جایی ، کسی باشه که ازم بپرسه کجا هستم چی پوشیدم کجا نشستم یا چجور آرایش کردم ..!!

دیشب توی مجلس عروسی همکارم حالم یجوری بود ..!!

وقتی با همکارم برمیگشتم دووس نداشتم برمیگشتم خونه ..!

دیشبــی که خوابم نبـــرد ..!!

بدون هیچ عنوانی !

..ثانیه ها

...دقیقه ها

....ساعتها

.....روزها

........سالها