گوشـه هایی از یک کتاب ..

اکنون که فرصت بیشتری داشتم ، بیش از حد فکر می کردم. همچون سگی بودم که زخمهایش را میلیسد و تمیز میکند، اما بدین ترتیب آنها را بدتر میکند.

________________


دختری با گوشواره مروارید// تریسی شوالیه // ص101

بدون هیچ عنوانی !

دیروز عصر به خواهرم میگم میخوای واست سالاد ماکارونی درست کنم؟(مامان چن روز نبود!)

 اونم نه برداشت نه گذاشت ، گفت آره !

خودم راضی بودم از نتیجه ش!

سرصبحی قبل رفتن به سرکارم ،رفتم سر یخچال. 

نمیدونم چرا به سرم زد یکمیش ُ بذارم توی ظرف واسه چاشت با همکارام بخوریم!

سر میز با اینکه آرامش نداشتم ولی خودم ُ کنترل میکردم..!

یکیشون گفت : هما چرا اینکارُ کردی؟؟ درخواست جابجایی واسه چی؟؟ 

جواب ندادم و سکوت کردم ! 

بهش گفتم الان که دارم میرم دارم هنرنمایی میکنم واستون ..!!

 آخر میز بهش گفتم : هما جای دیگه هم بره همینه! تغییر نمیکنه نه خودش ،نه اخلاقش، نه کار کردنش!! اینجوری بهتره خانم فلانی..!!   

از آدمایی که فقط ادعا دارن و قدرنشناس هستن حالم بـد میشه ..!! عصبیـم میکنن ..!

بودنهایی سخت ..

دیگـه خستــه شـدمـ..

دارم کـم میـارمـ..

..

تــو رفتـــی و هنـــوز

خیـالت بـا منــه

..

تـوو ایـن دنیــا بـه عشـق ِ کـی؛ بـه شـوق ِ کـی بمـونـمــ..

بدون هیچ عنوانی !

یجورایی شده خودارضایی!! آدمایی که دووس دارن پشت سر بقیه حرف بزنن و حرف دربیارن!!

اگه اینکارُ نکنن و تاثیر ِ حرفاشون ُ رو بقیه نبینن آرووم نمیشن!

ولی حرف ِ مردمی که حتی یک ذره منه نوعـی رو نمیشناسن ، هیچ ارزشی نداره..! هیچی !

هیچکس جای ِ من نیست! 

هیچکس به اون اندازه که لازمه درک و شعور نداره که بخواد رفتارا و کارای ِ منُ قضاوت کنه یا نظر بده!! 

همه قابل احتراما ؛ فقط همین !

بودنهایی سخت ..

خواسته های زیادی نیستنـد ؛

یک آغـوش، بـرای ِ چـشمــانی بغض آلـود..!

یک دست، برای ِ پاهایی خستــه از تنهــایی ..!

  و یک تــو ؛ برای ِ من ..!!!

بدون هیچ عنوانی !

بعضی اوقات لابه لای حرفا سکـوت میکنیم!

میتونه بهترین جواب همین سکوت باشه ! میتونه دردناکترین جواب باشه !

ولی بستگی داره چی به اونطرف قضیه القا بشه!

 بستگی داره اونطرف چقدر شما و سکوتتون رو شناخته باشه !

اینکه اگه کسی توی دنیاتون هست که که شما رُ از سکوت در میاره و بهتون توجه میکنه ، قدرشُ بدونید..!!


ثانیه هایی به غایت زجرآور..!

با ذوق و شوق واسه ثبت نام آزمون استخدامی شرکت کردم..!

با بی میلی و فکرای ِ دیگه رفتم سر جلسه آزمون ..!!

امروزی که فهمیدم واسه مرحله اولش قبول شدم ..!!!

حالا که تصمیمم به نرفتنـه ..!!!!

امروزی که خستگیه چن سال کار به تنم موند.....!

امروزی که خسته شدمـ ..!!

دیروزی که به سرم زد و رفتم توی خیابون!! میگشتم دنبال مشتـری واسه  ..!!!

دیروزهایی که ترسیـدم از خودم و آدمها ..!!!!

دیروزهایی که پناه بردم به غار ِ تنهایی خودم و کتابـ..!

و الانی که باز آروم نیستمــ..ُ خستـه‌مــ...!

همین لحظه ها

امروز کمدمـُ مرتب میکردم که کتاب جیبی ِ حافظمـُ پیدا کردم..!

ناخواسته به شاخ نباتش قسمش دادم واین غزل اومد:

اگر آن طایر قدسی ز درم باز آید ..... عمر بگذشته به پیرانه سرم باز آید

دارم امید بر این اشک چو باران که دگر ..... برق دولت که برفت از نظرم باز آید

آنکه تاج سر من خاک کف پایش بود .............................................

شعرهایی ناب با صدایی ناب تر ..!!! جنبش واژه زیست

پشت کاجستان ، برف.
برف، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.

من ، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشک.

یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.

زندگی یعنی : یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.

یک نفــر دیشب مــرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.

قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.

تلی از خاکستــر...!

دو روزی رفتم باغ مادربزرگ مرحومم..!

احتیاج داشتم به تغییر روحیه! 

ولی همیشه اوضاع ِ تغییر، اونجوری که می خوام پیش نمیره!! 

بدتر بدتر شدم...!

ساعتها جلوی  آتیشی که روشن بود مینشستم..!! و خیره میشدم بهش..!!

امروز صبح که نشسته بودم یک اس با این متن بهم رسید:

" افراط تو محبت کردن، بی شخصیتت میکنه، دیگه بزرگی و بزرگواریتو نمیبینن، حتی شاید حالشون ازت بهم بخوره "

حس من توی اون لحظه ،با اون چوبهایی که سوخته شده بودند و خاکستراشون مونده بود، یکی شــد..!!

↓↓

عکــس

عکــس2

عکــس3

تلی از خاکستــر...!

دو روزی رفتم باغ مادربزرگ مرحومم..!

احتیاج داشتم به تغییر روحیه! 

ولی همیشه اوضاع ِ تغییر، اونجوری که می خوام پیش نمیره!! 

بدتر بدتر شدم...!

ساعتها جلوی  آتیشی که روشن بود مینشستم..!! و خیره میشدم بهش..!!

امروز صبح که نشسته بودم یک اس با این متن بهم رسید:

" افراط تو محبت کردن، بی شخصیتت میکنه، دیگه بزرگی و بزرگواریتو نمیبینن، حتی شاید حالشون ازت بهم بخوره "

حس من توی اون لحظه ،با اون چوبهایی که سوخته شده بودند و خاکستراشون مونده بود، یکی شــد..!!

همین لحظه ها

خوب نبــودم ، اومدی!

بدتــرم کردی ، رفتــی!

به سلامت!

__________

کسایی هستن که پشت ِ سرهم گفتن ِ " دوستت دارم" ، شده ورد زبونشون !!

باور حرفای ِ اینجور آدما خیلی سخته !!

این آدما واستون تاریخ مصرف میذارن !!!

هر موقع دووس‌داشته باشن میان و هر موقع هم بخوان میرن!! و برای این رفتن ، بهانه های ِ جورواجوری سرهم میکنن !!

در مقابل این جور آدما اگه احساس دوسداشتنی در شما وجود داره ، فقط باید سکوت کنیـد!!!

همین..


درباره من ...

امروز به سرم زد که عکسمو عوض کنم و توو ذهنم یه عکسی بود که خواهرم توی خواب ازم گرفته بود..!

گفتم اونو میذارم !!

رفتم سراغ عکسام و تازه یادم اومد همه ی عکسایی که باهاشون خاطره داشتم ، یا واسه کسی فرستاده بودم، همه رو دیلیت کردم..!!!

لحظه های بیتابی

چن روز دیگـِ 31 ساله میشم..!

مردادیـی کـِ (برخلاف خصوصیاتی کـِ دارن!!) هیچکســـی کنارش نیست  کـِ از تنهایی درش بیاره!!

کـِ نازش کنـه یا چه میدونم مثلا نازشُ بخره !!

چقدر بعضیــا خوش بختن ...!

هیچـی آروومم نمیکنه !!

همه واسه تولدشون ُ هدیه هایی کـِ میخوان فکر میکنن ولی بـِ یک بیتفاوتی  دچار شدم...!!

واقعا دلم میخواد حتی واسه چن روز هم کـِ شده کسی بیاد و منُ از این حالم دربیاره!!

خستــه‌م ..!

بهانه گیــر شده‌‌‌م ..!!

دلم خواسته‌شدن می خواهد ..


"حوا" هم که باشی باز باید "آدم"ی باشد که در آغوشش به آرامش برسی ..!!!!!!!!!!!

گوشـه هایی از یک کتاب ..

من در این شهر افسرده و کوچک، بسر می برم و به جای اینکه به چیزهایی بیندیشم که باید انجام بدهم ، در زیر نفوذ و تاثیر احساساتی که به زحمت محو و فراموش شده اند بسر می برم.

در زیر نفوذ یادگارهای زمان های تازه گذشته و در زیر نفوذ این تندباد تازه که مرا آن طور به همراه خود بُرد و مَثَل خاشاکی به گوشه ای افکند....

________

قمارباز...ص166

گوشـه هایی از یک کتاب ..

چـه ناتـوان است دل ِ انسـان ..

____________

قمار باز ... ص105

بدون هیچ عنوانی !

من یک مـردادیــم ...!!


لحظه های بیتابی

وقتی خسته از سرکار برمیگردی خیلی چیزا هس کـ ِ میتونه آرومت کنه ولی یک اس عاشقونـه .. ، چیــز دیگه‌س !!

خستــم و دلم یک خواسته شدن معمولی می خـواد  !! حتــی !

__________________

کابوس ِ صبحم وحشتناک بود و کسی نبود که آرومم کنه و دلم واسه خودم خیلی سوخت ..!!

آهنگایی خاص ..

یـ ِ آهنگایی میره رو روح ُ روانت !! حواستُ از همه چیز و همه کس دور میکنه ! محو ِ آهنگ میشی ...!!


میشه نگام کنی راحت شه زندگیم
چشم بـر ندار ازم ، می پاشه زندگیـم
هر کس به جز تو رو انکار می کنم
من عاشق توام اقرار می کنم
اقرار می کنم به یاد تو هنوز
هم سخته خواب شب ، هم خنده های روز
از تو حواسم و هی پرت می کنم
با قلب بی کسم هی شرط می کنم

برگشتنای دیر ، دل بستن های زود
باور نمی کنی دست خودم نبود ، دست خودم نبود
دست خودم نبود ، دست خــودمـ نبـــود


بدون هیچ عنوانی !

در عرض ِ بیست روز ، حدود 5کیلــو کم کردم !! خوبه دیگــ ِ ..

خیلــی دیوونه‌م ولی انگار بیشتر احمقــم شـدمُ خودم خبـر ندارم !!

دنیا خیلی کوچیکـِ ! بعضی چیزا عکس العملش ُ همینجا نشون میده !!

تا حالا هوای ِ همه رُ داشتم و بـِ کسی بدی نکردم ! ولی خیلی آدما خیلی بی معرفتـن ..!!

تا چن روز دیگه و شایدم همین فردا ، شماره‌مُ بذارم !!

این تنها راه ِ باقی مونده‌س ..!

فقط همین.